سه‌شنبه، آذر ۰۹، ۱۳۸۹

وقتی همه دیواریم

دیشب پس از یک هفته ناچار به دلیلی سری به اکانت بالاترینم زدم. به قسمت صفحه شخصی و دعوت نامه ها هم نگاهی می اندازم. بیشتر کاربرانی که برایشان دعوتنامه فرستاده ام، به علت ساختن چند ایدی حسابشان بسته شده و مابقی هم تقریبا غیر فعال هستند!
به ایمیل هایم سر میزنم تا درخواست دعوتنامه های که به دستم رسیده بود را دوباره ببینم. اینها متن آن درخواستها است:

-
با سلام من ... دانشجوی کارشناسی ارشد سال اول رشته کامپیوتر می باشم چند وقتی است که دنبال دعوتنامه برای بالاترین هستم شما را خدا اگر می توانید کمکم کنید باور کنید دیگه دارم نومید می شوم با سپاس فراوان.
-
با سلام ...هستم چند وقتی است بس به ایمیل زدم نومید شدم و اصلا نمی دانم آیا برای شما ایمیل دادم یا نه ولی شما را خدا اگر دعوت نامه داریدزحمتش را بکشید یا بنده را به افرادی که دعوتنامه می دهند معرفی کنید با سپاس فراوان
-
با سلام نمی دانم برای شما ایمیل زدم یا نه ولی باور کنید بس دنبال دعوتنامه گشتم خسته شدم شما را خدا کمکم کنيد با تشکر
و....

و من هم مانند همیشه بی گفت وگو پاسخ مثبت دادم. این چنین است که اساسی ترین پایه زندگی گروهی از هم می پاشد.
نوشتن این مثال را مفیدتر از آن مقاله سیاسی که در ذهنم بود، یافتم.

من راه تو را بسته
تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست
وقتی همه دیواریم

پنجشنبه، آبان ۲۰، ۱۳۸۹

شرم بر سه تروریست: حزب الله، القاعده، جمهوری اسلامی

ویدویی از نصرالله از حزب الله لبنان منتشر شده که او در آن یکسره هویت ایران و ایرانی را انکار می کند و از ناتمام ماندن تلاش مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی در سال گذشته بسی اظهار خوشحالی می کند.هدف این نوشته نگاهی مجدد به مواضع دو گروه در درون جمهوری اسلامی نسبت به این گروه تروریستی به ویژه واکنش آنها به شعار فراگیر و گسترده مردم در سال گذشته یعنی « نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران» است.

پیش از هر چیز باید گفت که دولتها و ملت های اسراییل و فلسطین درگیر خشونت دوطرفه نابهنجاری گشته اند که شوربختانه دل هر انسان آزاده ای را به درد می آورد به ویژه آنکه گروههائی تند رو و تروریستی فلسطینی همواره با فراهم کردن سوخت آتش این خشونتها ادامه آن را تضمین می کنند. گروههایی مخربی که شوربختانه حمایت های همه جانبه و آشکار جمهوری اسلامی از آنهاهزینه های زیادی برای مردم میهنمان به بر آورده است.از آن سو در لبنان،گروههای مسلح مورد حمایت جمهوری اسلامی که گستره فعالیت های نابخردانه شان تنها به حرکت های تروریستی محدود نبوده بلکه تا کمک به رژیم جمهوری اسلامی در کشتار و شکنجه و سرکوب هم میهنانمان هم می رسد،آتش این خشونتها را بیشتر دامن میزنند و متقابلا به بروی کار آمدن گروهاهی تند رو و نابخرد مشابه در اسراییل کمک می کنند.شوربختانه در این بخش هم حمایت های آشکار و غیر قانونی جمهوری اسلامی از این گروههای لبنانی هزینه های زیادی برای مردم میهنمان و ایران به بار آورده است.این هزینه ها که سی سال است بر ما تحمیل میشود و امروز به ویژه در زمانی که ایران ما دست به گریبان فقر و بیکاری و مشکلات کمر شکن است، به اوج رسیده و سبب شده تا مردم در اعتراضات یک سال اخیر شعار "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران" را سر دهند شعاری که هرکسی که ذره ای با فضای جامعه آشنا باشد می داند که هدف آن تکذیب محنت و مشقت سایر ملتها توسط ملت محنت دیده ما نبوده بلکه می خواهد تا ضمن پای فشردن بر این حقیقت قدیمی که "چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است "،پایان دخالت پر هزینه جمهوری اسلامی در امور فلسطین و لبنان را هم به چشم ببیند چیزی که از قضا به سود مردم فلسطین و لبنان و اسراییل و همه منطقه هم خواهد بود.

یکی از ابزارهای سخن گفتن جمعی وقتی که حزب و روزنامه و مدیا در اختیار نداشته باشید و با حکومتی فاشیستی روبرو باشید،"شعار" است. در هنگام اعتراضات،هنگامی که در داخل مردم شعارهایی نظیر" استقلال آزادی جمهوری ایرانی" و یا "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران" سر دادند، دو گروه به شدت با آن مخالفت کردند:

گروه اول خود سران حکومت جمهوری اسلامی بود تا آنجا که خامنه ای به شدت به آن تاخت و نصرالله از حزب الله لبنان نیز این شعار را دارای اثرات منفی زیادی برای حزب الله دانست.

گروه دومی که به شدت با این دو شعار به مخالفت برخاستند، اصلاح طلبان و نیز آقایان موسوی و کروبی بوده اند تا آنجا که آقای موسوی برخلاف آنکه گاهی خود یا اطرافیان ایشان او را "همراه " و نه "رهبر" جنبش سبزمی خوانند ،این بار آشکارا و تمام قد در نقش یک رهبر تمام عیار این دو شعار را ممنوع دانسته و حتا محدوده و چارچوب شعارها و خواسته های آتی جنبش سبز را با صدور یک بیانیه جدید و با پای فشردن بر جمله ای قدیمی از خمینی یعنی "جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر" مشخص کردند، جمله ای که کمترین میزان سنخیت را با خواسته های غالب مردم و شعاردهندگان داشت.

همچنین آقای کروبی در بیانیه تصویری که پس از ۱۳ آبان دادند بیان کردند که یکی از هدفهای ایشان برای همراهی مردم در قسمتی از مسیر این بود که مواظب باشند شعار انحرافی داده نشود(که منظورشان همان شعارهایی نظیر " استقلال آزادی جمهوری ایرانی"(۳) و یا "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران" می باشد)

سخنان افرادی نظیر مهاجرانی هم در این مورد و نیز بی ادبیهای آشکار خاتمی در واکنش به این شعار در آن جمله معروف که "حالا بر فرض کسي و جرياني و گروه کوچکي، غلطي کرده ..." نیز در نوع خود جالب بود.

این واکنشها از واکنشهای اندکی قدیمیتر گرفته نظیر دروغگویی و تحریف آشکار کدیور در مورد این شعار (۲) تا کمی جدیدتر نظیرنامه نویسی محمدرضا خاتمی از سوی مردم ایران برای نصرالله از حزب الله لبنان و تا پیشنهادهای عجیب بی ارتباط برای تغییر این شعار که دائم از سوی این گروه ها نو به نو می شود(نظیر پیشنهاد مسیح علی نژاد)، آشکار میکند که با توجه شدت واکنشها به شعارهایی نظیر "استقلال آزادی جمهوری ایرانی" و "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران" باید این شعار را ورای خطوط قرمز آن دو گروه گفته شده دانست، چیزی که آشکارا در تقابل با خواست مردم قرار دارد .

از دو گروه پیشتر گفته شده که با این شعار مخالفت می کنند، میپرسم که:

نخست: وقتی هم میهنان ما تا این حد در فشارند، تجهیز مالی، نظامی، اطلاعتی و سیساسی و .. چند گروه در فلسطین و لبنان به چه معناست(از بحث میزان محبوبیت این گروه ها در کشورشان و اینکه چه میزان کل ملتشان را نمایندگی می کنند میگذرم)؟

دوم: آیا اگر کارشکنیهای جمهوری اسلامی نباشد، امید آنکه هم آنها و هم ما روزهای بهتری در پیش رو داشته باشیم، نیست ؟ آیا پایان دخالت پر هزینه جمهوری اسلامی در امور فلسطین و لبنان و سوریه و اسراییل، به سود مردم ایران و فلسطین و لبنان و اسراییل و همه منطقه نخواهد بود؟

سوم: برای مردم یقینی شده که این گروه های فلسطینیان یا لبنانی خیر خواه ما نیستند. در طول هشت سال جنگ که "عرصه بر شیران عالم تنگ بود" و فوج فوج جوانان ما پرپر می شدند، آنها در مقابل ما می جنگیدند، میکشتند، تجاوز میکردند. تمامی کشورهای اعرابی جز یکی بر علیه ما جنگیدند و از نزدیک به سی کشور عربی در زندانهای ما اسیر از جنگ عراق بود و سرانجام برای یکی از شریرترین انسانها یعنی صدام شمع روشن می کنند و شعارهای فاشیستی و توهین آمیز او در مورد ایرانیان را تکرار میکنند. یا روا نیست اعتراضی به این کارها و پیشینه های ناپاک کنید؟

چهارم: از آن طرف امروز در اوج سرکوب مردم، حزب الله با گسیل نیرو دوش به دوش جمهوری اسلامی در سرکوب مردم ما در جنایات دست دارد. همین امروز در اوج فشار بر ما،مردم لبنان جزء ۳ کشور اسلامی با بیشترین در صد موافقان تحریمهای بیشتر علیه ایران هستند.این در حالیست که تقریبا از همه کشورهای آزاده جهان در طول یک سال صدای همدلی با مردم ایران،ولو کم رمق،شنیده شده است. آیا شما چیزی از بیش از ۳۰ کشور عربی به ویژه لبنان و فلسطین به یاد دارید؟ در مقابل این همه بی ادبی مردم با بزرگواری و دور از توهین تنها با این شعار خواستار پایان دخالت در امور فلسطین و لبنان و الویت به منافع میهن خودمان شده اند. چرا از این صدا حمایت نمی کنید؟

پنجم: بخشی از این برداشت نادرست شما از آنجا می آید که شعار را تا به انتها نمی گویید. این شعار "نه غزه نه لبنان" نیست بلکه "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران" است. فدای جان برای ایران از سوی یک ایرانی نه گفتن به انسانیت و دیگران نیست. پس چرا برداشتهای ناصواب خود را به پای این شعار می نویسید؟

ششم: آزار انسانها در همه جا محکوم است؛ از جمله ستم و آزار گاه و بیگاه ارتش اسراییل به فلسطینیها یا بیخردی گروه های تروریستی فلسطینی. کسی که حقیقتن به انسانها به شکل ابزارهای قدرت و بازی نگاه نمی کند، ظلم را در همه جا محکوم میکند. هرچند سازمانهای حقوق بشری هم همیشه ولو به شکل ناکافی این ندانم کاری هر دو طرف اسراییل -فلسطین را محکوم کرده اند، اما آنچه برای من نیز جای شگفتی دارد آن است که هیچ گاه در ۳۱ سال گذشته گوش ما از بسیاری از افراد دو گروه قبلی نشنید که جنایات رژیم اسلامی در قتل و کشتار و اعدام دسته جمعی زندانیان و جنگ هشت ساله و دزدی و چپاول(که بیشتر آنها در آن دست دارند) را محکوم کنند و جملگی گروه های درون جمهوری اسلامی بر آن صحه می گذراند، جلاد های زندانیان آن روزهای سیاه نظیر لاجوردی را "سرباز سخت کوش انقلاب و خدمتگزار مردم"(۴) می خوانند، بر راه امام خود پای می فشارند و حفظ چنین رژیم فاسدی را اصل می گیرند. اینها خود بزرگترین دلیل بر آن است که این سخنان نه از سر انسان دوستی بلکه سوء استفاده از زجر و مشکلات انسانهای دیگر برای پیشبرد مقاصد سیاسی خود و نیز البته آموزه های مذهبی است که بی شک باید آنرا کثیفترین نوع بازی قدرت نامید.

هفتم: تحریف واقعیات و شعارهای مردم به ویژه وقتی که مردم برای تثبیت آن حقیقت ها خون داده باشند، بازی با کلمات و شعارها، بافتن دروغی جدید و نسبت دادن آن به مردم، شیوه آزاد مردان نیست.

و سر انجام از مردم میهنم میپرسم آیا یکی از جدی ترین سیاه روزیهای خاورمیانه امروز، وجود گروههای تروریستی نظیر حزب الله، القاعده و جمهوری اسلامی نیست؟سه گروه تروریستی که از قضا ارتباطهای آشکار و پنهان فراوانی هم با یکدیگر هم دارند.

پا نوشته:

(۱): این نوشته بازنویسی نوشته ای قدیمیتر از همین وبلاگ است و عجیب آنکه ما آنچنان گرفتار یک چرخه ایم که این سخنها کهنه نمی شود.

(۲): کدیور هنوز هم پوزش نمی خواهد و یا آن دروغ را به تمامی اصلاح نمی کند.از جمله اینکه میگوید: باید اشاره می کردم شعار بخش دیگری از مردم « نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران بوده است».

(۳): از سوی دیگر مردم در برابر معجون تهی از معنی "جمهوری اسلامی"، که امروز بعد از ۳۱ سال براستی دیوی مهیب از آن سر برآورده(چنان که دیر باورترین افراد هم آن را آشکارا به چشم می بینند)، واکنشی نشان داده اند و "جمهوری ایرانی "سر داده اند. نه از آن رو که ترم و واژه "جمهوری ایرانی" مطابق با آخرین کتابها و مقالات و مطالعات علوم سیاسی و یا دقیقترین نکته سنجیهای علوم اجتماعی است بلکه بدان سبب که آخرین دغدغه حکومت کنونی "جمهوری اسلامی" را "ایران" و "ایرانی" دیده اند و هر چه از او دیده اند، پیگیری اهداف و ایدوئولوژی های ناپاک حکومت "جمهوری اسلامی" بوده و نه ایران و ایرانی.هم از این رو خواستار استقلال و آزادی و داشتن میهنی که به راستی متعلق به جمهور مردم ایران است (و نه تنها از آن خودیهای هم سفره ای) شده و یکسره در واکنش به "جمهوری اسلامی" شعار "استقلال آزادی جمهوری ایرانی" سر داده اند که البته اساس حکومت کنونی را زیر سوال می برد.

(۴): این جمله از محممد خاتمیست!