بخش اول :اپوزیسیون جمهوری اسلامی
الف) داخل ایران :کج دار و مریز اما رو به پیش
در داخل ایران ،نزدیک به سی و دو سال است که اعتراضات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و ... مردم وجود داشته ولو اینکه گاهی فراز و فرودهایی داشته آنچنان که جنبش اخیر سبز زاییده همین اعتراضات و خشم مردم ایران است و این جنبش نوک کوهی است قدیمی که از پس سالیان و در پی انتخابات اخیر از دل ایران سر بر آورده است و همگام با پای فشردن بر فساد اقتصادی و بی کفایتی جمهوری اسلامی،با برخی از اساسی ترین ریشه های نظام جمهوری اسلامی مانند ولایت و سلطنت یک فقیه بر کشور یا حکومت دینی در تضاد جدی قرار دارد.این جریان و این بخش اپوزیسیون جمهوری اسلامی اساسیترین و اصیلترین بخش آن و دارای پتانسیل های به فعل در نیامده فراوانیست که سرمایه گذاری همه ما باید بر روی آن باشد.
ب ):خارج از ایران :اپوزیسون کم رمق و خونی تازه؟شاید!
اپوزیسیون خارج از کشور همواره از نقطه ضعفهایی نظیر نداشتن روحیه کار جمعی که ریشه در مسائل تاریخی دارد،عدم درک درست از مفاهیمی نظیر گوناگونی در عقاید و آزادیهاو دموکراسی و پلولاریسم ، همچنین پیش نیامدن با تحولات جهانی ، دور نریختن ایدوئولوژیهای کهنه ،همگام نشدن با محیط و مردم داخل ایران رنج برده و از سوی دیگر جمهوری اسلامی هم با استفاده از همه امکانات و سرمایه گذاریهای پیدا و پنهان خود و نیز کشتن و ترور مخالفان و چرب کردن سبیل غرب به این شکافها در اپوزیسیون دامن زاده و روز به روز آن را ضعیف تر کرده اما به گمان نگارنده بخش غیر سازمان یافته و خودجوش و جدای از گروه های سنتی این اپوزیسیون در نزدیک به این دو سال اخیر اندکی با تحولات جهانی و نیازهای داخل کشور راه آمده و خود را به تحولات درونی ایران نزدیک کرده و لذا کمی به تفسیرهای بهتر و در نتیجه واکنشهای مناسب تر روی آورده.نظیر حمایت از حرکتهای این دو سال مردم در داخل کشور،پای فشردن بر مفاهیم استاندارد جهانی نظیر حقوق بشر،تلاش برای تبدیل شدن به تریبون و بلندگوی مردم داخل و الویت صدای مردم داخل به شعارهای خود و چیزهایی از این دست.دلایل زیادی را هم میتوان برای چرایی این رخداد بر شمرد که باز به گمان من دو تا از مهمترین آنها را میتوان مهاجرت جوانانی از نسل دوم (و گاهی حتی سوم)انقلاب به خارج از کشور و دیگری کمک گرفتن و استفاده از کاتالیزور حوادث اخیر دانست.هرچند امروز این خون تازه چندان زیاد یا قوی نیست اما امید است که ادامه این روند سبب سر و سامان گرفتن و شکل دادن به این بخش نوپا و غیر سازمانی اپوزیسیون شود.
بخش دوم :جمهوری اسلامی و واپاشی گروه های آن و بحران هویت!
گروههای درون حکومتی جمهوری اسلامی اما داستانی جداگانه دارند.تلاشها و تحولات اصلاح طلبان، اصولگرایان، باند رهبری، باند رفسنجانی، سپاه و بسیج، کارتل های مذهبی(نظیر دینکاران حوزه های علمیه، مراجع و همه آنانی که از مذهب به مثابه وسیله استفاده میکنند) و بسیاری دیگر در طی سی سال نخست انقلاب به سمتی بوده که تعاریفی حداقلی و چارچوبهای نسبتا تعریف شده از هر کدام از این گروه ها و اهداف و کارکردهای هر کدام از آنها در درون جمهوری اسلامی به دست داده است(ولو اینکه همپوشانیهایی نیز با یکدیگر داشته اند و جابجایی افراد از این یکی گروه به آن یکی گروه هم صورت میگرفت) به گونه ای که تمامی این گروه ها با پیمانی نا نوشته اما بسیار محکم، سازمان یافته و تخلف ناپذیر مقید به اصولی حداقلی نظیر الویت حفظ نظام بر هر چیز دیگر، آشکار نکردن برخی اسرار مگو، تقسیم غنائم ولو اینکه توام با اشکالاتی باشد و نیز مخالفت شدید با همه افراد یا گروههای مخالف نظام و اپوزیسیون چه در داخل و چه در خارج به ویژه با برخی از گروه ها و افراد که خواهان سکولاریسم و یا حکومت لاییک که در آن نهاد دین و حکومت جدا باشد (یعنی تضاد و تقابل جدی با رکن اساسی جمهوری اسلامی)، بودند.
در طی سی سال نخست این اصول و قواعد هرگز به طور جدی از سوی یک گروه نقض نمیشد(هرچند از ابتدای دوره احمدی نژاد نشانه های آشکاری در دست بود که این وضع به همین شکل نخواهد ماند).اما آنچه که طی نزدیک به این دوسال (کمی پیش از انتخابات تا به امروز ) میتوان دید داستان سردرگمی و از هم پاشیدگی این چارچوبها و بر هم خوردن جدی قواعد بازیست.برخی از گروه های درون حکومتی جمهوری اسلامی می روند تا به طور کامل و با شدت(حتی در برخی موارد با لگد) از آن بیرون بیفتند و گروه های دیگر به هیچ عنوان به پیشنهاد های بده بستان آنها دیگر توجه ندارند.
اصلاح طلبان که دوران زمام داریشان با برخی از امور ناخوشایند نظیر سرکوب گسترده ترین و اولین تظاهرات اعتراضی میلیونی مردم، حمله به دانشگاه ها و قتلهای زنجیره ای همراه بود و یا برخی افراد کلیدی آنها نظیر خاتمی، بعد از 8 سال تکرار "جامعه مدنی" سرانجام مرادش را از آن به ترکیب عجیب "مدینه النبی" فرو کاست و در کمال شگفتی در پایان به صراحت خود را "تدارکچی" نظام خواند،امروز حال و روز خوبی ندارند به طوری که برای نمونه امروز حتی توان دفاع از نام این گروه و کلمه "اصلاح طلبی" در سیستم فعلی جمهوری اسلامی بسی مشکل می نماید و معلوم نیست دیگر اصلن باید چه چیز اصلاح شود و اصولا جایگزینی این شخص با آن شخص یا اصلاح صوری برخی امور چه فایده ای در چنین سیستم ویران، فاشیستی، بیکفایت و قاتل دارد جز تقویت و ادامه خونبار آن.
از طرف دیگر اصولگرایان پاره پاره شده اند و به جای یک گروه به ده ها تیم و باند که حول افراد مختلف گرد آمده اند تبدیل شدند.مطهری که آن را اصول گرای میانه رو و عاقل میخوانند از یک طرف این یکی هم تیمی خود را (که اصولگرای سنتی میخوانند!) پفیوز خطاب میکند و از سوی دیگر به مشایی که معلوم نیست چگونه اصولگرایی است به سبب زیر سوال بردن رکن رکین اسلامیت ایران و نظام حمله میکند.
سپاه،نیروی انتظامی و بسیج پاره پاره شده به گونه ای که برخی از سرداران سپاه(نظیر محصولی و رحیمی) یا نیروی انتظامی (تا حدودی نظیر احمدی مقدم و رادان) به گروه احمدی نژاد و مشایی و مصباح یزدی و دولت پیوسته اند.این گروه نخست، بیشترین سهم را در قرادادهای بدون مناقصه دولت دارند و ثروت فراوانی در طی همین مدت اندوخته اند. گروهی همچنان در باند رفسنجانی باقی مانده اند. این گروه هر چند صدمات جدی دیده اند (نظیر حمزه کرمی که اخیرا نامه ای به خامنه ای نوشته) اما هنوز وجود دارند و از قضا آخرین تکیه گاههای رفسنجانی و موسوی و اصلاح طلبان در درون سپاه هستند .گروه سوم سپاه متشکل از سرداران به ظاهر در خط ولایت علی خامنه ای و از طرفداران او هستند.طرفداران فرصت طلبی که از شدت نابکاری هیچ رهبری را بر سر شوق نمی اورند و دلگرمی نمی بخشند چه رسد به علی خامنه ای که این روزها به کمتر کسی میتواند اعتماد کند.افرادی نظیر قالیباف، جعفری، رحیم صفوی و کمی تا قسمتی محسن رضایی که از قضا بسیاری از آنها رویای ریاست جمهوری را در سر می پرورانند و در این راه هم تنها رقیب خود را احمدی نژاد و البته مشاور مرموز او مشایی میدانند.
روحانیون و حوزه های علمیه و مراجع و دینکاران هیچ گاه تا به این حد در موضع ضعف نبوده ند به گونه ای که امروز حتی در مواردی دولت به بیان رایج جامعه ایران "برای آنها تره هم خورد نمیکند".خامنه ای از بخش بزرگی از آنها دلسرد شده است. مردم از بخش بزرگی از آنان بیزارند. سپاه آنها را به هیچ می انگارد و اختلافهای درونی و چند صدایی هم در ناتوانی آنها مزید بر علت گشته.
باند خامنه ای و پسران به یقین بزرگترین بازنده این نزدیک به دو سال می باشد به گونه ای که حوزه های نفوذ او روز به روز و به شدت تنگتر و تنگتر میشود.جمهوری اسلامی اگر نگوییم فاسدترین سیستم جهان امروز است اما میتوانیم با تقریب خوبی بگوییم که جمع اراذل و اوباش و نابکارترین افراد است. به حرکت در آوردن این چنین جمعی که خامنه ای به دور خویش گرد آورده پول کلان و فصل الخطاب بودن می طلبد.از درآمد چند صد میلیاردی نفت در طی این ۵ سال به نسبت باند احمدی نژاد، اندکی به خامنه ای رسیده و از سوی دیگر او نه تنها دیگر فصل الخطاب نیست(ولو اینکه با حکم شرعی خود را در حد پیامبر بالا برد) بلکه به هدف اصلی نوک پیکان تیز همه مخالفتها تبدیل شده پیکانی که تمام گروه های درون جمهوری اسلامی با هزینه های زیاد در طی سالها قبل توانسته بودند آن را از نشانه گیری مستقیم به سمت خامنه ای دور کنند. امروز او در بحران مشروعیت و ناتوانی دست و پا میزند و دولت در مواردی آشکارا به او دهن کجی میکند و احمدی نژاد حتی او را در بازی مذاکره با امریکا یا مسائل هسته ای که زمانی امتیازی به تمامی در قلمرو قدرت او بوده شرکت نمیدهد و بدتر آنکه در بسیاری موارد با حمایتهای پرهزینه باید ندانم کاریهای احمدی نژاد را هم جبران کند مشکلی که حتی طرفداری افرادی امثال برادارن لاریجانی و یا توکلی و .. هم نتوانسته گره آن را برایش بگشاید.
در این میانه شرایط رفیق دیرینه خامنه ای یعنی رفسنجانی نیز دست کمی از او ندارد. کدورتها بین ایندو بالا گرفته و از سوی دیگر جنگ بین رفسنجانی و احمدی نژاد سبب قطع دسترسی رفسنجانی به برخی نهادهای قدرت و پول شده. از بسیاری جهت از درون حکومت رانده و از مردم مانده شده تا آنجا که تنها راه برای حفظ امنیت فرزندش که در پی آشکار شدن تنها یکی از آن رازهای مگو توسط رقیب، محکوم به رشوه گیری بین المللی شده فراری دادنش به خارج است. رازهای مگویی که همین چند سال پیش هیچ گاه از زبان هیچ دادگاهی یا مقام رسمی به در نمی آمد حتی در اوج بازی اصلاح طلبی.
باند نوپای احمدی نژاد با همکاری دولت و مشایی به سرعت و با تکیه بر پول نفت از تمامی گروههای موجود در جمهوری اسلامی افرادی را کنده و به همراه تیم آنها به خود الصاق کرده.در این بازار شام از دینکار و آخوندی چون مصباح یزدی گرفته تا سپاهی مانند محصولی، نوحه خوان، اراذل و اوباش و لباس شخصی، سرداران نیروی انتظامی و بسیج،کارتل های اقتصادی، دکتر، مهندس، ورزشکار و هنرپیشه و ... وجود دارد.تنها رشته ای که این دانه های ناهمگون را در کنار هم قرار میدهد پول نفت است که به شکل مناقصه های بی حساب و کتاب، سند و آمار سازی، دزدی آشکار، منحل کردن سازمانهای نظارتی و ... به جیب این افراد و گروه ها سرازیر میشود.به نظر میرسد این اتحاد ناپایدار و سست و شکننده بیش از هر چیز نیازمند ریاست جمهوری دائمی احمدی نژاد یا روح او در بدنی دیگر یعنی مشایی مرموز است.دو راهی که مخالفان بسیاری دارد.
نتیجه گیری :
به گمان نگارنده بر خلاف حرکت مردم که تا حدودی رو به سوی همگرایی دارد(باهمه نقاط ضعف و نارساییها)، تشتت در تمامی گروه های درون جمهوری اسلامی رخنه کرده و این دو سال آخری بر خلاف سی سال قبل از آن، جمهوری اسلامی در ضعیف ترین موضع خود و در عوض مردم و مخالفان در موقعیت بهتری نسبت به گذشته قرارد دارند.آنجا که حتی خود نظام اقرار به آن دارد که در طی این همین مدت کوتاه بارها تا پای سقوط رفته. این تشتت درون گروه های جمهوری اسلامی و آگاهی حداقل بخشی از مردم از بهترین و ارزشمند ترین دستاوردهای این دو ساله بوده که به هر ترتیب باید حفظ شودو گسترش یابد. از آنجایی که تمامی گروه های از پیش گفته شده به علت نداشتن قدرت کامل (به گونه ای که رقیب را به طور کامل از میدان بدر کنند) ناچار به باج دهی شده اند، شوربختانه این باج دهیها به ویژه از نوع خارجی آن به همراه ماجراجویی برای گل آلود کردن فضا، میرود که بسی برای ایران گران تمام شود و اگر این گره زودتر به دست مردم گشوده نشود، پایان آن معلوم نیست.
اگر خواهان واژگونی این رژیم بدون خونریزی و باز گشودن گره جمهوری اسلامی از سر ایران بدون توسل به دندان هستیم،نباید یک لحظه فشار را از سر سرداران قاتل سپاهی و بسیجی ، دنباله های تفکر ولایی و خط امامی ، مزدوران خامنه ای و احمدی نژاد برداشت.حفظ فشار همیشگی سبب می شود تا آنان قدرت تصمیم گیری و انتخاب و برنامه ریزی را از دست دهند و اختلافهای همیشگی بر سر قدرت و پول شدت یابد.دچار پراکندگی میگردند و از درون آغاز به جویدن یکدیگر خواهند کرد و این پول و فساد و خیانت و ترس از سابقه سیاه جنایت، سبب ریزش و گسست آنان خواهد شد.ریزشی که نیروهای جمهوری اسلامی پیدا کرده اند و زوالی که دامن این رژیم را گرفته ،در یک سال و اندی پیش قابل تصور نبوده و این همه مدیون حفظ این فشار از جانب مردم است. خامنه ای ها تنها هنگامی گامی پس می نهند که ما گامی به پیش نهاده باشیم و بر سرش کوفته باشیم.مبارک ترین و کم هزینه ترین اتفاق برای ایران و ایرانی آن است که گرگها و کفتارها از درون یکدیگر را بجوند و این با حفظ این فشار میسر است. اگر این فشار کم شود آنان پیش خواهند آمد و چهره به مراتب زشت تری نشان خواهند داد.حفظ این فشار به معنی ادامه تظاهرات ها و مبارزات مدني، ،اعتصابها،کمپینها،وبلاگنویسی،اعتراضها،حرکتهای دانشجویی و زنان و کارگران و معلمان و گوش ندادن به آنهاست که با یک دوربرگردان به دنبال قالب کردن جمهوری اسلامی ورژن ۱.۱ به ما هستند.
پاینده ایران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر