سه‌شنبه، فروردین ۰۳، ۱۳۸۹

مرغ آزادی



باز این روزها دلم گرفته از فوج فوج این همه هرزه سیاسی که هر چه بیشتر بدان می نگرم کمتر کرانه ای و نشانه ای از پایانشان می بینم.این همه مدعی بدصدا تریبون به دست و یک ملت با یک دنیا حرف اما بدون هیچ ابزاری برای بیان.کاش تنها یک بار،تنها یک بار مرغ بلند پرواز آزادی با گلوی خونین و خراشیده اش خواب مرگ گونه مام رنجور میهن رابا سرودی تازه بشکند.افسوس که از پس این همه زمان، هنگامی که یک بار آنهم تنها نیم مصرع و اولین بار برای ایران خواند،که نه این و نه آن تنها ایران،که استقلال و آزادی برای ایران،به سد گونه دام و داغ و درفش رانده شد که بعد از سی سال سکوت مرگ، در حالی که هزار هزار سی مرغ بود، باز هم دعوت به خموشی شد تا تنها بماند.کاش باز هم این مرغ،سینه آسمان بشکافد و بخواند و بخواند و بخواند؛این بار تا همیشه

هیچ نظری موجود نیست: