یکشنبه، اسفند ۰۸، ۱۳۸۹

"سیاسی کاری" و "عمل گرایی" که موافق حقوق بشر و اخلاق انسانی نیست، در نهایت بسیار زیانبار خواهد بود.

زمانی که یوسف صانعی دادستان کل انقلاب در سیاهترین سالهای ایران معاصر (۶۱ تا ۶۴) بود این جمله معروف بود که "نام دو نفر لرزه بر اندام منافقين و ضد انقلاب مي‌اندازد: اول آيت الله خلخالي و دوم آيت الله صانعي" و این جمله خود او نیز معروف بود که:" ضدانقلاب بايد آن قدر از شما بترسد كه عكس شما را ببيند فرار كند و اگر اين جور شد ، مسلمان صددرصد هستيد". این همه تعریف وتمجید و رجوع به نظرات فردی مانند او، با چنین پیشینه ای که آشکارا "جنایت" بخشی از آن است، یک خطای آشکار و یک انحراف عمیق است که اگر جلوی آن گرفته نشود، به فاجعه بزرگتر می انجامد. این چنین حمایتها و بزرگ کردنها و رجوع کردنها به نظرات افرادی نظیر این فرد "شاید" از دیدگاه کسی نظیر یک "سیاسی کار" پذیرفته باشد و از آن تعبیر به "عمل گرا" بودن کند، اما یقینن از نظر اخلاقی، انسانی و حقوق بشر، کاریست بسیار نابهنجار که اگر از سر تعمد و آگاهانه باشد رنگ "خیانت" به خود می گیرد.

فراموش نکنیم که همه حق تغییر دارند و دادن این حق به دیگران اولین درس دموکراسی است. اما اگر کسی مدعی تغییر است باید بداند که پذیرش اشتباهات گذشته و اقرار به آن اشتباهات، دوری از اشتباهات گذشته، تلاش در جهت جبران آن اشتباهات به خصوص وقتی یک کشور از آن اشتباهات صدمه دیده و بویژه وقتی افراد و شاکیان خصوصی خسران زاده وجود دارند و سرانجام پرداخت جریمه و هزینه و پاسخگویی در برابر آن اشتباهات، بخشی از روند یک تغییر مثبت است وگرنه به یقین می توان گفت فردی که ادعای تغییر دارد اما این پیش نیازها را به هیچ می گیرد، یا معنای تغییر مثبت را نفهمیده و در نتیجه ادعایی پوچ و بی مقدار دارد و یا آنکه با کلاشی و دورویی و با ادعای دروغین تغییر، می خواهد افراد بیشتری را به اشتباه بیاندازد و جرمی جدید را به اشتباهات پیشین بیافزاید.

به آنها هم که از سر سیاسی کاری و عملگرا بودن رو به سوی عمده کردن، تعریف و تمجید و رجوع به نظرات شخصی مانند یوسف صانعی میکنند نیز این تذکر را میدهم که حتی با معیارهای آنها، از عمل سیاسی که سبب ریزش و از دست دادن طرفدارانی میشود باید پرهیز کرد. بسیاری افراد با دیدن این همه رجوع و محور قرار دادن نظرات و آرای فردی چون یوسف صانعی به درستی نگران شده و خود را از حرکت یا جنبشی که حتی چنین فردی هم میتواند عضو آن باشد، دور خواهند کرد فردی که آشکارا باید در صورت برقراری یک حکومت دموکراتیک در ایران، پاسخگوی جنایاتی باشد که زیر نظر او انجام شده است و یا دست کم با اطلاع و هماهنگی او بوده است. اگر هم"سیاسی کاری" و "عمل گرایی" وجود داشته باشد، میتواند گذشتن از کنار این فرد در این مرحله که هنوز جنبش به هیچ کدام از خواسته های خود نرسیده، باشد یعنی نه حذف و نه رجوع به نظرات او.

این داستان قابل تعمیم به برخی افراد دیگری هم که آنها را منسوب به جنبش سبز میدانند، نیز هست. خیانت آشکار و کنار رفتن پرده ها و آشکار شدن دیدگاههای فرد حقیر با پیشینه ای پر از تباهی و جنایت چون رفسنجانی در کمتر از یک سال، هشداری است برای همه ما که اشتباهی را به هزار زبان تکرار نکنیم. راه خطا به هدف غلط میرسد ولو اینکه هزار بار تکرار شود.

البته جای یاداوری دارد که این سکه روی دومی هم دارد که آن اینست که باید فردی را که راه تغییر را به درستی می پیماید و با اقرار به اشتباهات پیشین هزینه های آن را به تمامی می پردازد، با آغوش باز پذیرفت.

پنجشنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۹

تظاهرات هفتگی،با فاصله و پراکنده: تاکتیک اشتباه جنبش سبز که باید مورد بازبینی قرار گیرد.

تظاهرات هفتگی نه تنها شاید به جواب نرسد بلکه با دادن هزینه های زیاد، هر بار جوانهای فعال بیشتری از دست می روند و پس از مدتی یک یاس، سرخوردگی و بی عملی شدید به سراغ جامعه خواهد آمد. تا کنون هیچ کدام از این هزینه دادنها و اعتراضات پراکنده سبب نشده که جمهوری اسلامی عقب نشینی کند یا امتیازی به مردم دهد هرچند اینکار به قیمت رسوایی و ضعف او تمام شده باشد. ناگفته پیداست که گرچه این اعتراضات پراکنده سبب شده تا رژیم جمهوری اسلامی دچار ریزش، ضعف و زخمهای عمیق شود اما داستان عقب نشینی یا دادن امتیاز چیز دیگری است. عقب نشینی یا دادن امتیازی از جنس همان که در مثلن مصر از طرف دولت با آغاز اعتراضات رخ داد و به صورت نمایی رشد کرد تا رژیم از هم پاشید.

کاش این فراخوانی های دو سال اخیر به جای چند ساعت از یک روز، دست کم دو یا سه روز را شامل می شد(به خوبی می دانم که گفتنش آسان است اما تنها راه ممکن همین است) و برنامه هر روز هم معلوم می شد و برنامه روزهای بعدش هم شفاف می شد. این که چه کار میخواهیم بکنیم، برنامه چیست، اگه نقشه اول به تعبیری نگرفت آنگاه پلن ب چیست، فردای اعتراضات میخواهیم چه کار کنیم به ویژه در مورد کسانی که احتمالن دستگیر یا شاید بدبختانه کشته شوند، خواسته هایمان چیست و بسیاری چیزهای دیگر.

می توان از همین الان برای وقتی دیگر اینچنین برنامه ریزی را آغاز کرد و این بار همه این موارد را از قبل شفاف کرد. مثلن در مورد روز، چند وقت دیگر چهارشنبه سوری است پس:

۱- زمان به اندازه کافی هست برای تبلیغ و نفس تازه کردن و ...
۲- تجربه نشان داده که همیشه چهارشنبه سوری بیشتر از یک روز (یعنی چهارشنبه تنها) طول میکشد و معمولا دست کم از سه شنبه تا پنجشنبه ادامه دارد و این تداوم بسیار حیاتی هست و می توان با برنامه ریزی و هماهنگی و آگاهی رسانی به مردم، آنها را در خیابانها نگاه داشت.
۳-یک مناسبت بسیار فراگیر هست و هر ایرانی از هر قومی و نژادی و مذهبی با آن موافق بوده و قابل ضبط کردن توسط رژیم یا گروههای درون جمهوری اسلامی نیست(البته یقینن اونها از این پیشنهاد استقبال چندانی نمیکنن و سنگ اندازی می کنند همچنان که پارسال هیچ کدوم از این گروهها حتی یک بیاینیه بی رنگ و بی بو هم برای چهارشنبه سوری ندادند).
۴- دامنه آن به تمام استانها و شهرها و حتی روستاهای کوچک می رسد و این بسیار عالی بوده ضمن آنکه از همین الان و پیشاپیش حضور چند سد هزار نفری مردم در شهری مثل تهران در چنین روزی "تضمین شده" هست.
۵-به دلیل گستردگی و نیاز به نگاه داشتن نیروهای سرکوب در همه شهرها توسط جمهوری اسلامی، رژیم فرصت و توانایی انتقال همه نیروهایش را به تهران نخواهد داشت.
۶-خود به خود و به علت ذات این آیین، مردم جسورتر خواهند بود و نیروهای سرکوب دست به عصاتر
۷-به دلیل نزدیکی به نوروز و کج دار و مریز بودن کار همه ادارات و نهادها، سازماندهی و
هماهنگی نیروهای سرکوب برای حکومت مشکل تر هست.

می توان از محیط هایی نظیر فرندفید آغاز به نوشتن یک طرح "هفته سبز چهارشنبه سوری"کرد(میدانم این نام کمی عجیب است. می توان نام دیگری هم برگزید که روی چند روزه بودن اعتراضات تاکید کند)، جزییات را نوشت، اهداف و این که چه میخواهیم و چه کار باید کرد را شفاف کرد، برنامه چند روزه آن و روزها و میدانها را تدوین کرد و با مشارکت همه به ویژه آنها که سابقه دارتر، آگاه تر و دارای برد بیشتری هستند، اشکالات را رفع و سپس به وسیله فیسبوک، ایمیل ها، وبسایتهای رسمی، اس ام اس، پوسترها، وبلاگها، مقالات، رسانه ها و جاهایی مثل ریشه ها، بالاترین، دنباله، آزادگی و بسیاری روشهای دیگر آن را منتشر کرد.

سه‌شنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۸۹

سخنی کوتاه در مورد مقوله خشونت در جنبش سبز: از خشونت باید پرهیز کرد اما خشونت چیست؟

خشونت چیست؟ رفتار خشن چیست؟ خشن کیست؟ مرز رفتار خشن و غیرخشن چیست؟ اندازه ها و وزنه های آن چیست؟ ثابت است یا پویا؟ چه کسی آن را تعریف می کند؟ دفاع از خود جایز است؟ تفاوت دفاع از خود با خشونت در چیست؟ بسته به تفسیرها، آیا یک شعار "مرگ بر..." هم شامل سطحی از خشونت نیست؟ و دهها سوال دیگر.

در مورد خشونت باید گفت که ‎ دیدگاه های گوناگون داریم. از جمله در جنبش سبزبه گمان من، سه برخورد متفاوت با پدیده خشونت داریم:

دیدگاه نخست همواره و در هر شرایطی خشونت را دوای هر درد می داند و تنها راه پیروزی این جنبش را هم این می داند. تا کنون با آنکه این دیدگاه در جنبش سبز کم رنگ بوده و طرفداران اندکی داشته، اما وجود داشته است.

دیدگاه دوم از این جمله بسیار کلی سود میبرد که "با خشونت مخالفم". به گمان من تاکنون این دیدگاه و گفتمان غالب آنچه که جنبش سبز خوانده میشود، بوده آنچنان که به درستی این جنبش را جنبشی دور از خشونت نامیده اند. اما مشکل از آنجا آغاز میشود که این نگاه با یک تعریف مبهم، چند پهلو و بسیار کدر از "خشونت"، دامنه های آن تعریف مبهم را به آسانی حتی تا مقوله "دفاع از خود" هم می گسترد. گرچه ضعف در تحلیل یکی از دلآیل چنین نگاهی است اما نباید از نقش بسیار پررنگ کسانی که نه از سر خیرخواهی و صلح طلبی بلکه از سر ریاکاری و برای بیمه قدرت حاکم به چنین تعریف شلخته و بی در و پیکری از مقوله "خشونت" و "دفاع" دامن میزنند را هم از یاد برد. این همه تاختن به "خشونت و ترویج خشونت" بدون ارایه تعریفی از آن در این دو سال اخیر، تنها ناشی از خرد گرایی و پختگی در جامعه نسبتن احساساتی ما نیست بلکه سوء استفاده این افراد از این فضاهای کدر و تعاریف نامفهوم به منظور رسیدن به یک "تضمین امنیتی"برای جمهوری اسلامی از طرف جنبش سبز، بسیار آشکار است.

دیدگاه سوم که ضمن دوری از "خشونت و ترویج خشونت" تا جای ممکن، می خواهد به قدرت حاکم بفهماند که همه گزینه ها بر روی میز است ‎و‎ "تضمین امنیتی" ‎در کار نیست. این نگاه ابتدا خشونت را از مقوله "دفاع از خود" که آنرا نه تنها مشروع بلکه حق خود میدانند، جدا میکند و سپس تلاش میکند تا تعاریف را شفاف کند تا نتوان هر عملی را به آسانی به مقوله خشونت "چسباند". این نگاه تاکنون کم رنگترین نگاه بوده است اما به گمان من دستیابی به این طرز نگاه که نیاز به دیدن تصویر بزرگتر را دارد و مشکل است، بسیار ارزشمند خواهد بود.

امروز پس از ۳۲ سال و بن بست بیشتر روشها، دیگر جملات کلی مانند "خشونت بد است "‎همانقدر قالبی است که "خشونت خوب است" سطحی و بی پایه است و نیاز به تعریف آشکار و دور از ابهام این مفاهیم هستیم تا برخی با سوء استفاده یا کج فهمی نتوانند عمل جوانی را که مقابل باتوم جمهوری اسلامی می ایستاد را حمل بر خشونت کنند. کوتاه سخن آنکه اگر این دیدگاه ها را تفکیک نکنیم، به نتیجه درستی نخواهیم رسید و بازار سواستفاده ها و هدر رفتن تلاشها و خونها داغ خواهد بود.

جین شارپ مبتکر ایده مبارزه بدون خشونت چنین می گوید:عمل غير خشونت آميز عبارت است از نحوه انجام يك عمل سياسى/ اجتماعى براى به دست آوردن قدرت در يك مبارزه بدون به كار گيرى خشونت فيزيكى و خشونت فيزيكى يعنى كتك زدن و يا كشتن مامورين سركوب. دفاع از خود و آسيب زدن به تاسيسات و ساختمانهاى دولتى عمل خشونت آميز محسوب نمي شود.

پا نوشته:
درباره مبارزه بدون خشونت از جین شارپ میتوانید به این دو کتاب او رجوع کنید: اینجا و اینجا

جمعه، بهمن ۲۲، ۱۳۸۹

خانه ام آتش گرفتست.

خانه ام آتش گرفتست و یکی افتاده در این کنج خانه، همو که یک تنه به اندازه سد کس اخبار این آتش را می پراکند و پر تلاشترین مرد این میانه نام گرفته اما شوربختانه چون شبزده ای نور را می جوید و بیدار کردن او و آنان که به دور خویش گرد آورده و به اتفاق هم زیر آتش می دمند، بسی مشکل است. دیگری خزیده در کنجی دیگر همو که بهترین طنازان نام گرفته اما در بی ادبی گشاده ترین دستها را دارد. آن دیگری افتان و خیزان از سویی دیگر می رود همو که مدعی قانونگراییست از برای خاموشی آتش اما سرانجام کار آشکار می شود که در اوج بیشرمی از قانون گریزترین کسان بوده. گروهی دیگر خفته میان این دود و آتش در آن سوی دورتر، فیلسوفانی بیرون از دایره زمان و مکان که از بالاترین نقطه با پوزخندی بر لب به همه می نگرند اما شوربختانه آنقدر بالا رفته اند که از همه کس به سطح نزدیکترند. دیگری ایستاده به تمامی در میانه این غوغا، نفت را نشان میدهد برای خاموشی آتش. دیگرانی آسیمه سر، پراکنده و آشفته در این گوشه و آن گوشه اما دریغ که از نادانسته های همانان است که آتش دم به دم بیشتر زبانه می گیرد و من تازه پس از این همه دود و آتش و غبار و شیون درمی یابم که نادانی من هیچ کمی از آن دیگران نداشته، جدا از آنان نبودم که خود پاره ای بودم از این درد، اخگری از آن آتش. آتشی جان سوز. پاینده دل ریش آن اندک کسانی که در این هیاهوی، پی خاموشی این آتشند. همانها که آخرین امید این خانه اند.


پی نوشت:
شرح ندارد!