دوشنبه، فروردین ۰۹، ۱۳۸۹

دل نوشته



امروز نزدیک به بیست بهار است که تلاجن رقص ناموزون خزان و گونه گون سیلی های روزگار به گونه های کودکانی که این روزها دیگر بالا گرفته اند را می نگرند.گاهی کمتر به یادت بودیم گاهی هم به تمامی تو را بودیم.اما به یقین می دانم که می دانی قلبمان از داغ فراق تو و شعله یاد تو تا همیشه گرما می گیرد.قدردان توام تا همیشه؛تویی که در دل خستگیهایت بالیدم بابا.

تو را من چشم در راهم شباهنگام
که می گيرند در شاخ تلاجن سايه ها رنگ سياهی
وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم.
شبا هنگام،در آن دم که بر جا، درّه ها چون مرده ماران خفتگان اند
در آن نوبت که بندد دست نيلوفر به پای سرو کوهی دام.
گرم ياد آوری يا نه ، من از يادت نمی کاهم.
تو را من چشم در راهم .

این است رسم زمانه

۲ نظر:

ناشناس گفت...

دعوت به کم کاری واعتصاب، دعوت پلیس به جنبش سبز با شعار: "به اندازه ای که حقوق می گیریم کار میکنیم". .به آگاهی دیگران برسانید

ناشناس گفت...

دعوت به کم کاری واعتصاب، دعوت پلیس به جنبش سبز با شعار: "به اندازه ای که حقوق می گیریم کار میکنیم". .به آگاهی دیگران برسانید