چهارشنبه، آذر ۲۴، ۱۳۸۹

نقدهای شایسته گذشتن!

داوری نقد، داوری ارزشی و ارزشی نگری، نقد سازنده و آفتهای ناگزیر و یا قابل پرهیز آن دستمایه این نوشته کوتاه خواهد بود.

بخش نخست: داوری نقدها در حضور مفاهیمی چون "داوری ارزشی" و "ارزشی نگری"

آیا میتوان برای داوری نقدهای گوناگون معیارها، قوانین و ارزشهایی تعریف کنیم که "تا جای ممکن" مطلق باشد(چه آنکه "مطلق" کامل غیر ممکن و حتی شاید قابل تعریف هم نباشد)؟ ارزشها، معیارها، فاکتورها، اصول، بن پایه ها و چارچوبهایی که مستقل از افراد، جریانها، جنبشها، تحولها، انقلابها، حوادث و مواردی از این دست باشد و سپس به داوری این نقدها بر اساس آن ارزشها و معیارها بنشینیم. نتایج حاصل از داوری برآمده از این روش، متناسب با آنکه چقدر موفق باشیم که ارزشها، بن پایه ها و چارچوبهایی مستقل از زمان و مکان و فضا تعریف کنیم، بسی ارزشمند و ماندگار است و ما را بی نیاز از تکرار برخی تجربه ها میکند. به نظر میرسد تا اینجا مشکل چندانی نیست و بسیار کسان بر روی این مفاهیم و منطق توافق دارند.اما در عمل چگونه می توان در دام "داوری ارزشی" نیفتیم وقتی که (خود آگاه یا ناخود آگاه) دارای ویژگی "ارزشی نگری" هستیم؟

بخش دوم: ایران و تلاشهای کم فایده برای دستیابی به "داوری ارزشی" به جای "ارزشی نگری". چرا؟

اگر گفتگو را محدود به یک فضای سه بعدی متشکل از "ایران و ایرانی و زمان معاصر" کنیم، آنگاه این سوال پیش می آید که پس چرا با وجود توافق بر سر چنین مفاهیمی و منطقی که در بخش پیش گفته شد، آنها تا حدود زیادی در ایران ابتر می مانند؟
دلایل زیادی اینجا وجود دارد.در سه گانه "ایران و ایرانی و زمان معاصر"، به دلایلی نظیر شکل نگرفتن نهادهای اجتماعی مستقل از "قدرت" رسمی، آن ارزشها و بن پایه ها که برای داوری برشمردیم، درست تعریف نمی شود و همیشه با تغییر "قدرت حاکم" در تغییر است و سپس به علت تنیدگی نهادهای اجتماعی(بر آمده از مردم) و قدرت رسمی(نظیر دولتها و رژیمها)، این تغییرات در "ارزشهای داوری" آبشار وار از بالا به پایین در جامعه تسری می یابد و رفته رفته افراد، جریانها و نهادهای اجتماعی قدرت تبیین و تعریف آن ارزشها و مفاهیم به طور مستقل را آنچنان از دست می دهند که یا بدون آن قدرت رسمی و حاکم قادر به چنین کاری نمی شوند و یا آنکه برای تعریف آن مفاهیم، ناخود آگاه یا خودآگاه به نادرستی چاره را آن می بینند که برای تبیین و تعریف این ارزشها و مفاهیم ابتدا باید به ساختن چنان قدرت حاکمی اقدام کرد(البته قدرت حاکمی از نوع جدید آن و طبیعتن هم با ساختن یک رهبر جدید!).
اما سطحی نگریست اگر این مشکل را تنها در پیوند با ایران ببینیم. به گمان من پیچیدگیهای این مشکل تنها مختص ایران نیست و آن فضای سه بعدی "ایران و ایرانی و زمان معاصر" بخش کوچکی از فضای بزرگتر "تمام جهان و بشریت و همه زمانها" است چنان که تعیین "ارزشهای داوری" بیشتر وقت ها خود یکی از مناقشه آمیز ترین مسائل بشریت، تاریخ و داوری بوده و با تقریب خوبی میتوان گفت اساس برخوردها و اختلافات بشر از اینجاست!

بخش سوم: چگونه دیدگاهی را برگزینیم؟

در اصل این مفاهیم کمتر کسی اختلاف نظر دارد اما چالش از آنجا آغاز می شود که میخواهیم قانونی در این مورد بنویسیم و چارچوبی را به طور دقیق مشخص کنیم. به گمان من به خاطر این چالشها و دشواریها در تعیین آن چارچوبها و قوانین، جدا از تئوری و در عمل به نظر میرسد کار چندانی نمی توان کرد. تنها نقدی می تواند آینده را به درستی بسازد که برخلاف دیگر نقدها عمیق، علمی، همه جانبه و دور از احساس و حب و بغض باشد اما چون همیشه نمی توان به کنه نیت و تعلق خاطرهای افراد پی برد و هستند کسانی که میخواهند علمی، همه جانبه و با نیت خوب بنویسند اما شاید نوشته نهایی آنها چندان اینگونه از آب در نیاید، به گمان من باید "تلاش" کنیم تا یک ضریب مدارا و سهل گیری را در آن جملات محکم و اساسی گفته شده ضرب کنم و از این نقدها هم حمایت کنم از مابقی موارد هم که آنها را سطحی می بینم بگذریم یا چیزی در نقد آنها می نویسم.

بخش چهارم: در "عمل" چه کنیم؟
پس در "عمل" و در تقابل با دو پایه شوم استبداد امروز ایران یعنی جمهوری اسلامی و ناراستیها و خرافات اسلامی چه کنیم؟
باید از کنار برخی نقدها گذشت، برخی دیگر را با نقدی دیگر پاسخ گفت و در مورد برخی دیگر که با معیارهای ما سازگار است(معیارهایی که از این فرد تا آن فرد متفاوت است)، تلاش کنیم که آن نقدها را اصل بگیریم، در انتشار بیشتر آنها بکوشیم، تقویتشان کنیم و چیزهایی از این دست. در مبارزه با جمهوری اسلامی و ناراستیها و خرافات اسلامی تنها به نوشتن نباید بسنده کرد بلکه باید باید دانست که سخنان، مقالات و نقدهایی هم هستند که شایسته گذشتن و حتی پرهیزند(نه حذف).

بخش پنجم:سخنان، مقالات و نقدهای شایسته گذشتن و پرهیز کدامند؟
انتقاد تلخ و گزنده است و زبان تند و تابوشکنی از برخی مفاهیم گاهی نیازیست اساسی اما به کارگیری مناسب زبان تند و تابو شکنی هم کاریست نه در عهده هر کسی از اینرو به گمان من نباید دو دسته نقد را گسترش داد(و همزمان به دلایل از پیش گفته شده، نباید آنها را حذف کرد):
نقدهای سیاسی که شایسته پرهیزند: جمهوری اسلامی آنچنان غرق در تباهیست که با یک بیان منطقی از هر زاویه ای می توان به بنای از پای بست ویران آن پرداخت و آنرا محکوم کرد اما گاهی افرادی با دیدگاههای سیاسی و به بهانه مخالفت با جمهوری اسلامی، دیکتاتوری مذهبی، سیستم فاشیستی، کشتار مردم، نابودی ایران و ... بدترین روش ممکن را برگزیده و با قصد تخریب و یا با نیت درست اما از سر کم خردی، دست به یک دفاع قلابی و بسیار سطحی، کم مایه و زرد از مفاهیم نیکی چون دموکراسی، سکولاریسم و مبارزه با جمهوری می زنند و با ترتیب دادن یک دفاع بد به همراه ناسزاهای رکیک، شور خالی از منطق، سستی مفرط در تحلیل و رفتار و گفتار سبب می شوند نداهای خردمندانه، متین و استوار بیش از پیش در هیاهوی غوغاها به حاشیه رود. این روند به ویژه در محیطی که آشکارا مشکلات و بیماریهایی دارد و همواره هم عده ای با هزاران بهانه در پی خاموشی نقد و نقادی هستند، چون سم مهلک است.
نقدهای مذهبی که شایسته پرهیزند: از سوی دیگر دین اسلام آنچنان خطاهای اساسی دارد که به راحتی دهها مورد برای تحقیق و کنکاش و نوشتن مقاله در آن می توان پیدا کرد با منابع بیشمار اما بسیار پیش می آیدکه به نقد هایی از اسلام و مذهب روبرو هستیم که عمق کافی را ندارند، علمی نیستند اما در محیطهای علمی ارائه می شوند، کم مایه و همراه با ناسزاهای رکیک بی حاصل هستند و سرانجام به دلیل همین اشکالات اساسی نه تنها خود چیزی بدست نمی آورند بلکه ورای آن نتیجه عکس می دهند و تلاش آنها که با هزار زحمت و با دانش و کلام متین در پی روشنگری و زدودن خرافات هستند را خدشه دار می کنند.
شایسته تاکید است که تنها نقدی می تواند آینده را به درستی بسازد که برخلاف دیگر نقدها عمیق، علمی، همه جانبه و دور از احساس و حب و بغض و با کلامی متین و استوار باشد.

پا نوشته:
۱-با نام کاربری comrade در بالاترین عضو هستم. این نوشته شاید اندکی هم بتواند به کار پاسخ گفتن احتمالی به برخی مشکلات نه چندان کم شمار آن محیط تبدار هم بیاید؛ به ویژه گفتگوهای اخیر که بر سر اسلام در گرفته است اما این نوشته در دفاع از تصمیم بالاترین در حمایت از مذهب، ایجاد پرسشنامه های غیر علمی و بسیار سطحی، بستن حسابها،پاسخگو نبودن و نداشتن زبان مناسب گفتگو از سوی مدیریت، تفسیر پذیر بودن و شفاف نبودن قوانین، خودرایی، دخالت در محتوا و تولید محتوا و چیزهایی از این دست که به شدت با آن مخالف و بالاتر از آن بیزارم، نیست.
در محیط بالاترین من این مقاله را یک مثال برای نقد روشنگرانه بر اسلام میدانم و برای نمونه بسیاری از مقاله های این کاربر را سازنده میدانم.
۲- نظراتی درباره اینکه توهین چیست.
۳- از کامنتهای که پای این لینک نوشته بودم، در نوشتن این مطلب کوتاه بهره بردم.
۴- همان گونه که در نوشته گفته شده مراد از "پرهیز" از نقدی به هیچ وجه حذف نیست بلکه کمک نکردن به گسترش یافتن دیدگاه آن می باشد.
۵- ناگفته پیداست که اینها تنها دیدگاههای نگارنده است و امکان ناراستی و خلل در آن است.

هیچ نظری موجود نیست: