پنجشنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۹

ترجمانی از شیدایی ها و شکستهای ما: این برنده است که در این میانه همه چیز از آن اوست.

ترجمه کاملن آزاد این ترانه را در ادامه آوردم. حال و هوای اصلی این ترانه به میزان ترجمه ای که در پی می آید ادبی نیست.همچنین به هیچ روی هدفم ترجمه واژه به واژه نبوده و تنها کوشش کردم تا در این ترجمه کاملن آزاد به چارچوب متن ترانه وفادار بمانم. متن انگلیسی ترانه را در اینجا می توانید بخوانید.

***************************************************************************
مرا سر سخن گفتن نیست،
سخن از آنچه که بین ما رفته.
هر چند که مرا می آزارد،
اما دیگر اینک به تاریخ پیوسته.
دیگر تمام کارت هایم را بازی کرده ام.
تو نیز چنین کرده ای.
بیش از این سخنی نیست.
این بازی را تک خال دیگری نمانده.

**********
این برنده است که در این میانه همه چیز از آن اوست.
و بازنده؛ ناچیز و خرد،
ایستاده بر کنار فاتح خویش،
زیرا که این به تمامی سرنوشت اوست.

**********
زمانی در آغوش تو بودم.
می اندیشیدم که از آن من است.
بر خود باورانده بودم که این چنین است.
برای خویشتن پناهی، که آشیانه ای از آن ساخته بودم.
باورم بود که آنجا نیرومند خواهم بود.
اما چه نادان بودم.
و بازی خورده تقدیر.

**********
خدایان، نشسته بر آن بالاها، شاید که تاسی بیاندازند.
هم آنان که اندیشه های سرمازده شان به سردی یخ است.
و در همان هنگام کسی اینجا، این پایین، یاری را از کف می دهد.
این برنده است که در این میانه همه چیز از آن اوست.
و بازنده را جز از سقوط چاره ای نیست.
بله به همین سادگیست، به همین روشنی.
پس من دیگر چرا شکوه کنم؟

**********
اما آخر برایم بگو آیا او نیز آنگونه که من می بوسیدمت، تو را می بوسد؟
یا آنگاه که تو را می خواند، همان حسی را دارد که من ندایت می دادم؟
"باید" جایی در ژرفای وجودت بدانی،
که دلتنگت هستم،
اما چه می توانم بگویم؟
تقدیر را باید گردن نهاد.

**********
داوران تصمیمی می گیرند.
و چون منی باید گردن نهد.
تماشاگران پرده ای چون این،
همیشه ناچیز وخرد باقی می مانند.
در حالیکه بازی باز از نو، از سر گرفته می شود.
این بار معشوقه ای یا که رفیقه ای،
از گونه خرد یا که درشت،
و باز این برنده است که در این میانه همه چیز از آن اوست.

**********
مرا سر سخن گفتن نیست،
اگر این تو را می آزارد.
می فهمم که آمده ای تا دستانم را به نشانه بدرود بفشاری،
پس پوزش می خواهم اگر این حس بدی را در تو بر می انگیزد،
که مرا اینگونه می بینی،
آشفته و بی اختیار.
اما آخر خودت میدانی که،
این برنده است که در این میانه همه چیز از آن اوست،
و این برنده است که در این میانه همه چیز از آن اوست.

***************************************************************************

پانوشته:
در ترجمه این ترانه از این منبع استفاده برده ام.

هیچ نظری موجود نیست: