دوشنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۹

نفسهای به شماره افتاده فرهنگ، طبیعت و زبان مازندران
















فردوسی بزرگ در شاهنامه اینچنین خوش می سراید که [1]

به بربط چو بایست بر ساخت رود------------برآورد مازندرانی سرود
که مازندران شهر ما یاد باد---------همیشه بر و بومش آباد باد
که در بوستانش همیشه گلست-------به کوه اندرون لاله و سنبلست
هوا خوشگوار و زمین پرنگار---- نه گرم و نه سرد و همیشه بهار
نوازنده بلبل به باغ اندرون--------گرازنده آهو به راغ اندرون
همیشه بیاساید از خفت و خوی-------همه ساله هرجای رنگست و بوی
گلابست گویی به جویش روان---------همی شاد گردد ز بویش روان
دی و بهمن و آذر و فرودین--------همیشه پر از لاله بینی زمین

افسوس و ندامت که می رود تا از آن خوشگواری هوا و آن پرنگاری زمین، بزیر چکمه های ناپاک آز و بی لیاقتی زمامداران، برهوتی بیش نماند. نه امیری مانده که دادی بستاند و نه دادی مانده که از گلویی به در آید. با خیانت و ظلم آشکار جمهوری اسلامی می رود تا هفت بند لـله وای موسیقی مازندران از هم گشوده گردد [2]و تمام دلدادگیهای طالبا و لالایی های نجما رو به سوی خاموشی گذارد[3]،سیلی بیکفایتی مسوولان به زیر گوش فرهنگ مازندران پیاپی نو به نو می شود،"داغ بپلاس گل پلاستیکی" بروی طاقچه های خانه های مازندران آتش به جان هر دوستدار افرا و تجن و هراز می زند و زبان این آخرین سنگر می رود تا پامال بد اندیشان گردد[4].

کدام نادانی با نابودی خرده فرهنگهای درخشان یک کشور چیزی بهتر از ان را بنا کرده؟ این چه دیوانگی افسار گسیخته ای است که قلب مازندران، شهر دماوند یادگاری آز آن "دیو سپید پای در بند"، فیروزکوه سربلند ،گدوک و ... را از کالبد عزیز تر از جان مازندران به در می آورد و آن را به دیگران پیوند میزند؟ این چه دستی است که سیری ناپذیر،هر روز تکه جدیدی از این خاک خسته را به استانهای همجوار(که در جای خود عزیزند،) واگذار می کند؟ چه خیره سری بزرگی است که تنها در سی سال نیمی از جنگلهای "شمال" پرغرور و سرسبز را نابود کرده و از صدها کیلومتر خط ساحلی مازندران تنها درصدی را برای صاحبان واقعی آن، یعنی مردم میهنمان باقی گذاشته؟ این چه حسرت حقیری است که صدا و سیمای ضد ملی و به اصطلاح استانی رژیم منفور جمهوری اسلامی بر دل هر مازندرانی گذارده تا مگر گاهی آهنگی از موسیقی فاخر مازندران پخش کند؟ امروز از شهر ها گذشته، در دل برخی روستاهای مازندران، کودکانی زبان مازندرانی نمی دانند.چرا نباید فرزندان ما هیچ جایی برای آموختن زبان پدری خود که از پس قرنها و زیر حمله های دژخیمانی بیفرهنگ و با چنگ و دندان جان به در برده و به آنها رسیده، داشته باشند ؟جمهوری اسلامی با این خواسته برحق و بسیاری خواسته های بجای دیگر چه مشکلی دارد؟چرا چرا و چرا ‎؟


مازندران را در یابیم که امروز نفس زبان،فرهنگ، طبیعت و همه داشته های مازندران به سختی به شماره افتاده است و به راستی که این دریافتن با همراهی و همدلی بیشتر و بیشتر با مردم خسته میهنمان در مبارزه با دشمن مشترکی بنام رژیم بیکفایت جمهوری اسلامی، تبلور می یابد. چنین بادا

پا نوشت و منابع :
[1] http://shahnameh.recent.ir/default.aspx?item=119
[2] یکی از ابزارهای موسیقی مازندران که شبیه نی هست
[3] امیری و طالبا و نجما نامهای گونه هایی از آوازهای مازندرانی هستند
[4] بخشی از یکی اشعار کیوس گوران شاعر مازندرانی

عکس از سواد کوه مازندران میباشد.آهنگ گل ونوشه از ابوالحسن خوشرو در مورد سوادکوه رااز اینجا بشنوید .

هیچ نظری موجود نیست: