دوشنبه، مهر ۲۶، ۱۳۸۹

مساله اول سخنان آقای کروبی و واکنشها به آن، مساله دوم کاریکاتور: در آمیختن مفاهیم مستقل و نتیجه گیریهای یک سویه

آقای کروبی در مصاحبه جدیدی که داشته به برخی نکات اشاره کرده که آشکارا با واقعیاتهای موجود فاصله دارد.از جمله اینکه او و خمینی چيزی از اعدام‌های ۶۷ نمي‌دانستند و کماکان هم نمي‌داند(!).آنچنان که مورد انتظار است، بسیاری از افراد در برابر این سخنان که آنها را درست ندیده اند، واکنش نشان دادند. از جمه این موارد فراوان یکی هم کاریکاتوری از یک کاریکاتوریست و نویسنده به نام نیک آهنگ بوده.

نکته اول: فروکاستن همه انتقادها به چند کاریکاتور

به گمان من در اینجا با دو مساله طرفیم: یکی صحبتهای مستقل آقای کروبی و دیگری نظرات یکی از منتقدین و کاریکاتورهایش. آنچه که موجب شگفتی است است در هم آمیختن این دومساله ،نتیجه های نادرست و فروکاستن همه چیز به چند کاریکاتور است.
کار نادرستی که انجام شده، این است که افرادی با تحلیل اشتباه، کل مساله صحبتهای آقای کروبی را به کاریکاتور، جنجال درباره کارتون و کاریکاتور، پیشینه منتقدین و چیزهای بیربط و سطحی نظیر این می کاهند و تلاش میکنند از این زاویه همزمان پاسخ هر دو مساله را بدهند و در این راه گاهی حتی متوسل به منطق سستی نظیر این که "چون فلان کاریکاتوریست از روی نیت شر، بد دلی، تضعیف کردن و چیزهایی از این دست می نویسد، پس انتقاد ها هم وارد نیست" استفاده می کنند.
از اینکه معیار برخی برای تعیین نقد خوب از بد، درست از نادرست، مغرضانه(!) از غیر مغرضانه(!!) و چیزهایی از این دست به جز تشخیص خود آنها، خود را محور گرفتن و نظر دیگری را بر نتافتن چه چیز دیگری میتواند باشد، می گذرم.

من کارشناس مسائل نیک آهنگ نیستم، تایید کننده همه آثار او نیستم،(به گمان من) برخی کارهای نیک آهنگ ضعیف است و ... اما به درست یا غلط با برخی از مفاهیمی که پشت کاریکاتورهای او است نظیر آنکه این جنبش خطاهایی دارد، موسوی و کروبی قابل نقدند و خطاهایی داشته اند، اصلاح طلبان با جمهوری اسلامی تفاوت ماهوی ندارند و نکاتی از این دست هم نظرم ومصلحت سنجیهای نابجا را هم بر نمی تابم. پس از کارتونهای او گذشته،با من،کسانی مانند من و اولی تر از همه، با این اندیشه ها و انتقادها چه باید کرد؟ گیرم که او ساکت شد با کسانی که این انتقادات را دارند چه کنیم؟ باز به سراغ نفر بعدی برویم؟ به جای پرداختن به تک تک منتقدین( که به درست یا غلط انتقادی می کنند) و صرف انرژی فراوان، بهتر نیست به اصل انتقاد پرداخت؟

گیریم که کسی کاریکاتوری در مورد سخنان کروبی مبنی بر آنکه او و امامش چيزی از اعدام‌های ۶۷ نمي‌دانستند و کماکان هم نمي‌داند(!) نکشد، با ملتی که به این کشتارها و موارد این چنین انتقاد دارد، چه میخواهیم بکنیم؟ کشتار ۶۷ چند هزار کشته داشت، اما با جنگی که صد ها هزار کشته داد چه باید کرد؟ با سایر کشتارها، جنایتهای خمینی، جنایتهای جمهوری اسلامی، دلدادگیهای برخی به یک امام ناپاک و چیزهایی از این دست چه می کنیم؟ با سوالی که هنوز برجاست و کسان دیگری باز پیدا خواهند شد که نو به نو آن را مطرح کنند چه می کنیم؟ با این اندیشه ای که پرسش دارد چه میکنیم؟ کارتونیست را محکوم نکنیم. منتقد را رها کنیم. به نویسنده نپردازیم. دست از سر قلم برداریم. به خود نقد، خود مقاله و خود اثر بپردازم. تا به کی فحش و ناسزا و تروریست خواندن کسی که به درست یا نادرست نقدی دارد؟ بیش از این علاقه مند به ادامه این چنین گفتگوهایی و فرو کاستن عمدی این انتقادها به چند کاریکاتور و یا یک شخص خاص نیستم.

همزمان انتقاد داشتن به سخن آقای کروبی و هل ندادن او به دامان جمهوری اسلامی
آقای کروبی کمتر از این و آن ادعای رهبری داشته و بیشتر به کار این جنبش آمده و شفاف تر و صادق تر بوده.من موافق تضعیف آقای کروبی نیستم به ویژه آنکه ایشان بر خلاف دیگران در این نزدیک به دو سال کم پیش آمده که ترمز این جنبش شوند و ورای آن در مواردی که اندک هم نبوده، شجاعت و صداقت به خرج داده. کمتر هم با ادبیات امامی نمک بر زخم مردم پا شیده(بر خلاف این مصاحبه البته).

به عنوان یک از دهها میلیون ایرانی با اینکه بر خلاف آقای کروبی قائل به جدایی نهاد دین و دولت هستم، به حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی ولایت فقیهی هیچ اعتقادی ندارم، در پی اصلاح بیهوده و بازتولید جمهوری اسلامی نیستم بلکه در پی بر اندازی آن هستم و اختلافات جدی از این دست با او دارم، اما باز هم به احترام آن کارها که کرده اند، همان میزان برای من کافیست که موافق قطع حمایت از او نباشم و با هل دادن او به سمت جمهوری اسلامی به شدت مخالف باشم(تا زمانی که که این رویه را ادامه دهد).

نکته دوم که اساسی است آن است که اما از طرف دیگر موافق آنهایی که با سخنانی نظیر"الان وقتش نیست، تضعیف نکن، باشه بعد از شکست جمهوری اسلامی، این انتقادها خواسته جمهوری اسلامیه، کیهان خیلی خوشحال شد، جمهوری اسلامی سوء استفاده میکنه، غیر منصفانه هست، سازنده نیست، تخریب نکن، کار رژیمه" و بهانه های اینچنینی نیتی جز حمله و حذف و انگ و ... ندارند، هم مخالفم.آن هم در کشوری که نشان داده اگر کمی غفلت کنید بسیاری قابلیت تبدیل شدن به یک دیکتاتور را دارند. اگر از همه این مسائل بگذریم و هیچ نگوییم دیگر پس چرا میخواهیم جمهوری اسلامی را بر اندازیم؟ اصلن دیگر چه می ماند و به چه اعتراض دارید که دائم از سر مصلحت دعوت به سکوت در همه موارد می کنید؟ مگر اینجا جای شوخی و بازیست که با لاپوشانی مسائل حل شود؟

من معذورات آقای کروبی را میفهمم، از او هم نمی خواهم در همه جبهه ها بجنگد. اگر نمیتواند به چنین پرسشی پاسخ دهد، بسیار خوب دست کم "سکوت" کند(در همین مصاحبه به سوال آخر پاسخ نگفت و کمتر کسی هم در مورد آن چند و چون کرده) و به طور شفاف "قول" دهد در "اولین فرصت" در این باره "آشکارا و به تمامی" سخن بگوید. به سهم خود، من همین میزان را برای آنکه از این مقطع بگذریم کافی میدانم. اما دروغ گفتن در مورد چنین جنایتی به هیچ عنوان قابل قبول نیست و اینکه بگوید "چيزی از اعدام‌های ۶۷ نمي‌دانستم" بد است و زشت تر از آن این است که بگوید "هنوز هم نمی دانم".پیوسته از امام گفتن، در حالی که عموم مردم دیگر چنان قاتلی را شناخته اند، جز صدمه به خود گوینده و اشتباهی از جانب خود او (و نه من و ما) نیست.

اتحاد داشتن، حامی کسی بودن، حل مشکلات و ... هیچ گاه به معنی خود سانسوری و ذوب در دیگران شدن و همرنگ جمعیت گشتن و خواسته های خود را به آینده موهوم پاس دادن نیست. بخش بزرگی از این چند گام پیش آمدن و اصلاح برخی مواضع نادرست و ضد مردمی سابق که در آقای کروبی می بینیم، مدیون فشار همین انتقاد ها بوده که سبب شده امروز مرز بین مردم و حکومت مشخص تر شود و کار بر او که میخواهد همزمان عضو جمهوری اسلامی باشد و هم در جبهه مردم باشد، سخت گردد. یعنی اساسی ترین گام برای روشن بودن فضا و هدفها و به هرز و انحراف نرفتن خونهای ریخته شده و تلاشهای مردم در آینده.

هیچ نظری موجود نیست: